((با نام و یادش))

خیلی موقع ها قصه زندگی ما شبیه داستان خرگوش و لاک پشت ست. خرگوشی که بخاطر اتکا به استعدادهاش میخوابه و از مسابقه جا میمونه و لاک پشتی که جایزه سخت کوشیشش، رسیدن به مقصده.

شاید آخر داستان همه لاک پشت رو تحسین کنند اما تو دنیای واقعی، لاک پشت با اینکه موفقه ولی خوشحال نیست. خوشحال نیست چون یک حس درونی مدام بهش یاداوری میکنه تو به این دنیا پا نذاشتی که دونده بشی! تو توی زمین مسابقه خوب بودی اما قرار نیست اینجا باشی! خودتم میدونی اینجا جای خرگوشست.

لاک پشت میخنده چون موفقه، جایزشو میگیره چون جایزه گرفتن بخشی از بردنه، بقیه براش دست میزنند و تحسینش میکنند (و احیانا بهش حسادت میکنند)

اما خودش میدونه جاش اینجا نیست.


از اون طرف خرگوش ناراحته، نگرانه، میدونه جا مونده، میدونه جایزه رو نبرده و بقیه به نشونه تاسف براش سر ت میدن اما اینم میدونه که یک دوندست و یک دونده جاش تو زمینه. میدونه که اگر از این تجربه درس بگیره از هر لاک پشت دیگه ای جلو میزنه، حتی بااراده ترین و سختکوش ترین لاک پشت ها.ماها وقتی میدونیم تو چی استعداد داریم و واردش میشیم، اگر گول استعدادمون رو بخوریم میشیم مثل خرگوشه. از تمرین کردن و کار کردن غافل میشیم و فکر میکنیم قراره پاهامون خودبخود ما رو به سمت مقصد ببرند. یک مدت که بگذره و ببینیم خبری از پیشرفت نیست و خیلی ها که نصف استعداد ما رو نداشتند از ما خیلی جلوترند، تازه از خواب خرگوشی بیدار میشیم! باید امیدوار بود که برای بیدار شدن خیلی دیر نشده باشه و چوب خط زندگیمون هنوز جا داشته باشه، باید مواظب باشیم که دوباره خوابمون نبره، باید مواظب لاک پشت ها و لاک پشت نماهایی که میدونند ما ذاتا خرگوشیم و میخوان جلوی پیشرفتمون رو بگیرند تا خودشون جلو بزنند باشیم، و حتی باید مواظب بقیه خرگوش ها هم بود چون هر مسابقه ای فقط یک برنده داره

با اینحال باید خوشحال بود که میدونیم خرگوشیم و جامون تو زمین مسابقست.


لاک پشت بودن معضل زندگی خیلی از ماهاست. تو یک کار و زندگی ای هستیم که خیلی خوب و موفق و خوشحال به نظر میایم اما مدام یک چیزی قلقلکمون میده که آهاای تو جات اینجا نیستا!! اما مگه میشه خطر از دست دادن اون همه چیزو به جون خرید؟ حتی اگر آره، از کجا معلوم مثل خرگوشه نشیم؟ از کجا معلوم لاک پشت سختکوش بهتر از خرگوش خوابیده نباشه!؟


این دعوای هرروز خیلی از ماهاست.دعوایی که دو طرفش خودمونیم و هرکدوم رو که ضربه فنی کنیم، دردش نصیب خودمون شده.


لاک پشت یا خرگوش بودن جدال بدیه اما امان از اون روزی که ندونیم خرگوشیم یا لاک پشت، یا فکر کنیم خرگوشیم اما بعد اینکه کلی تلاش کردیم ببینیم در اشتباه بودیم . و بدتر از همه اینها، فقط جزو تماشاچی هایی باشیم که دارن برای خرگوش ها و لاک پشت های در مسیر پیشرفت، دست میزنند. و بدتر از تماشاچی ها، جز سنگ های توی مسیر باشیم که یا سد راهند یا میخوان بقیه رو زمین بزنند.



پ.ن: تو‌اینترنت دنبال عکس خرگوش و لاک پشت بودم که یک فیلم از مسابقه واقعی این دوتا رو دیدم. مسابقه که شروع شد لاک پشته شروع کرد به آروم آروم حرکت کردن و خرگوشه گیج و خنگ نمیدونست چیکار کنه. 

از قصه لاک پشت و خرگوش که بگذریم، بعضی ها کلا اینجوری اند که شروع به حرکت میکنند و تو همون حرکت کردنه که میفهمند جاشون کجاست و چقدر باید تلاش کنند و چیزای دیگه، اما بعضی ها همینجوری میشینند و منتظرند بهشون الهام بشه که تو این دنیا چیکاره اند!

ماها چه بدونیم خرگوشیم یا لاک پشت، چه درست فکر کنیم چه در اشتباه باشیم و چه کلی چه های دیگر، باااید همیشه در حرکت باشیم تا گیروگرای کارمون دستمون بیاد. وقتی فقط نشستیم نباید منتظر افتادن اتفاق خاصی تو زندگیمون باشیم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها